پيام دوستان
+
بعضي آدمها انگار چوب خشک اندتا عصباني مي شوند، آتش ميگيرند،
و همه جا را با دود آلود ميکنند،
همه جا را تيره و تار ميکنند،
اشک آدم را جاري مي کنند.
ولي بعضيها مثل عودند وقتي يک حرف ميزني که ناراحت ميشوند و آتش ميگيرند،
بوي جوانمردي و انصاف ميدهند،
و هرگز نامردي نميکنند.
امام علي ع
"خشم همنشين بسيار بدي است، عيب ها را آشکار، بدي ها را نزديک و خوبي ها را دور مي کند."
غررالحکم، ح6893
امين يگانه
6:21 عصر
+
@};-شکستني است.@};-
چندروز پيش جلوي مغازه اي بسته ي کارتوني ديدم که رويش نوشته بود باخط درشت:
بااحتياط حمل شود
شکستني است،
باخودگفتم:
کاش روي دل ها،هم مي نوشتند:
بااحتياط رفتار شود
شکستني است.
وبه خاطر اين ظرافت وحساسيت دل است که خداي سبحان فرمود: من كنار دلهاي شكستهام.
پس بااين وصف برماست که بکوشيم هيچ دلي رامخصوصا دل خانمهايمان، نشکنيم،چه بسا آهي سوزانِ ازدل برآمده خشم الهي رابرانگيزد.
امين يگانه
6:21 عصر
+
بايراميدي، گئجه قوشي اوخوردي
آداخلي قيز، بيگ جورابين توخوردي
هر كس شالين بير باجادان سوخوردي
آي نه گؤزل قايدادي شال ساللاماق
بيگ شالينا بايرامليغين باغلاماق.
شعرازاستاد #شهريار.
ترجمه:
دم عيد مرغ شب مي خواند،
ودختري که نامزدبودبراي داماد جوراب مي بافت،
وچه رسم خوبي است شال آويزان کردن و به شال داماد عيدي بستن،
اين اشعاردرزبان ترکي بسيار زيبا وبليغ وخاطره انگيزهست،
#محسن
شاخه ي عشق
6:19 عصر
اين رسم بدان گونه است كه در خانه هاي روستايي وسط سقف خانه روزنه اي كار مي گذارند كه غرض اصلي تهويه و بيرون كردن دود تنور است، ولي ضمناً كارهاي ديگري هم با آن روزنه امكان پذير است، از جمله يكي موضوع نامزد بازي است با كيفيت مخصوص خود، شهريار در قطعه شعر «نامزد بازي دهقان» آن را شرح داده است
و ديگر در شب هاي عيد نوروز موضوع «شال آويزان كردن » است، به اين ترتيب كه از شب چهارشنبه سوري به بعد اشخاص ناشناس به پشت بام خانه ها رفته و شال هاي رنگين خود را آويزان مي كنند.
+
تو بهار را دوست مي داري
من پاييز را
زندگي تو بهار است
زندگي من پاييز
اگر تو گامي به پيش مي آمدي
و من گامي واپس مي گذاشتم
با يکديگر به هم مي رسيديم
در تابستان گرم و مطبوع
شاخه ي عشق
6:18 عصر
+
دلتنگم…
براے تو که آن سوي شهري،
شهري به وسعت عشق،
به وسعت بي نهايت
وبه امتداد کلمه!
شهري که به قول سهراب،
پنجره هايش رو به تجلي باز است.
و
تو هنوزهم،تنها دليل بودنِ من،هستي....
ازاستاد#جواد_تبريزي
شاخه ي عشق
6:18 عصر
+
يه بار سرکلاس يکي ازدانشجوها از #استاد_تبريزي، درمورد روز عشق پرسدند واستاد جملاتي به اين مضمون گفتند:
روز عشق روزي است که به معشوقمان و کسي که عاشقانه دوستش داريم هديه ميدهيم چه هديهاي بالاتر و فراتر از آگاهي؛ پا را فراتر از قلب هاي کوچکِ قرمز و خرس هاي عروسکي بگذاريم و براي تداوم عشقمان نحوه درست "ارتباط" را بياموزيم.
وعشق هرچه قدرپايه هاي شناختيش عميقترباشد،تداومش بيشتروماندگارترمي شود.
شاخه ي عشق
6:17 عصر
+
برتولت برشت در کتاب زندگي گاليله ميگه* " کساني که نانشان آمادست نميخواهند بدانند که نان چگونه پخت ميشود آنها ترجيح ميدهند شکرگزار خداوند باشند تا نانوا" *
انديشه نگار
4:20 عصر
به نظرم برتولت کاملا درست ميگه ما نون رو ميخوريم و کاري نداريم که چطوري درست ميشه فقط خدا رو شاکريم و هميشه هم نون داريم! بنابراين اگه ما زندگي خودمون رو با اين فرمول تو جدول تناسب بذاريم ميشه خدا رو به خاطر چيزايي که دوست داريم داشته باشيم اما نداريم هم شکر کنيم! طوري که انگار اونا رو تو مشتمون داريم تا خداي بزرگ واسمون فراهمشون کنه.
+
نه چندان دلخوري از من
نه چندان دوســتم داري
مرا تاچند ميخواهي بلاتکليف بگذاري
#فاضلنظري
انديشه نگار
4:19 عصر
نه آنقدري
به دوست داشتنم مطمئني
که يک بار برايِ هميشه بخواهي ام
و نه دلش را داري که بگذاري
بروم ..
چند چندي با خودت؟!
دلت کجا مانده که
اينگونه مرا لايِ منگنهِ ” بلاتکليفي “
ميگذاري!؟......مانا باشيد بانوي بزرگوارپارسي@};-
+
من آن نيم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بي تو حرام.
سعدي
انديشه نگار
4:9 عصر
+
بس كه بد مي گذرد زندگي اهل جهان
مردم از عمر چو سالي گذرد عيد كنند
انديشه نگار
4:8 عصر
+
همايش پارسي بلاگ طي سالهاي دور از تحريم @};- :) @};- کسي از اشخاص داخل عکس اينجا هست ؟ :)





انديشه نگار
4:8 عصر
من و عکس گذاشتن يهويي :D زمان برگزاري همايش من وبلاگ داشتم اما بيشتر توي پرشين بلاگ فعال بودم و سالها خبر از تالار گفتگوي پارسي بلاگ نداشتم :)
{a h=setarehab}ترخون بانو{/a} همچنين شما هم سالم باشيد @};- اينها همان قديمي هايي هستند که اکنون اينجا نيستند ، بنظرم بيشتر اهل تهران باشند و مناطق نزديک به تهران و احتمالا بيشترشان زياد هم اينجا ادامه ندادند .
+
خانه ات مطاف فرشتگان بود
ومحل رفت وآمد مردم،
ازهرقبيله ورنگ ومذهب ونژاد. اگرازکوچک و بزرگ،مرد وزن،سوال مي کردي کريم اين شهر کيست؟
همه آدرس خانه ي تورا نشان مي دادند.
هيچکس نااميد از در خانه ات برنمي گشت حتي دشمنانت،
پيش ازآنکه ازتو بخواهند مي بخشيدي تا شرم درخواست را درصورت سائل نبيني.
چندين بار اموالت را بخشيدي به تمام،
ياد مي آيد که همواره مردم را به نيکي و زيبايي دعوت مي کردي،
انديشه نگار
4:7 عصر
ادامه....مي گفتي زيباترين زيبايي ها اخلاق زيباست،
وچه زيبا سخني،بااخلاق زيبا،مي شوددنيارا آباد کرد...اينک اي کريم فرزند کريم،بادستاني پرازنياز وقلبي آکنده ازعشق،وچشماني لبريز ازشوق،ازتو مي خواهم آنچه خيروصلاح ماست برما عنايت کني.کريمان بابدان هم بد نکردند،کسي را ازدرخود رد نکردند.#تبريزي.
{a h=Doktaringlab1}شاخه ي عشق{/a} عزيزم قلب خيلي پاک و مهربوني دارين . به خاطر همين برام خيلي قابل احتراميد و قلبا دوستون دارم @};-خدا حفظتون کنه پريا عزيز . الهي از امام حسن مجتبي(ع) بهترين عيدي رو بگيريد @};-
+
قومي متفکرند اندر ره دين
قومي به گمان فتاده در راه يقين
ميترسم از آن که بانگ آيد روزي
کاي بيخبران راه نه آنست و نه اين!!!
خيام
در انتظار آفتاب
11:46 صبح
شب زيبا استاد... خيام، خيام، سال پيش همين موقع بوشهر خيام خواني ميشنيدم اي روزگار...... اين قافله عمر عجب ميگذرد!
اين قافله عمر عجـب ميگذرد
درياب دمي کـه با طرب ميگذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري / پيش آر پياله را که شب ميگذرد